سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خفن

صفحه خانگی پارسی یار درباره

لطیفه دست اول

آقاهه سوار هواپیما بوده، میهماندار میگه: لطفا کمربندها رو ببندید. آقاهه میگه: مال من کش داره، باز هم ببندم؟

 مدیر وبلاگ (زهرا)

شخصی که تازه ماشین خریده بود به تعمیرگاهی رفت و به مکانیک گفت: «آقا، لطفاً ببینید این ماشین چه اشکالی دارد که مدام به درو دیوار می خورد»

مدیر وبلاگ (زهرا) 

پسر: اگه صد میلیون از بانک برنده بشی چیکار می‌کنی؟ پدر: پاریس، ویسکی، جنیفرلوپز! پسر: اگه نشی چی؟ پدر: خونه، عرق سگی، ننت!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

غضن?ر میمیره و میره اون دنیا، ازش می‌پرسند: چی شد که مردی؟ میگه: داشتم شیر می‌خوردم! میگن: آهان، پس شیرش فاسد بود؟ میگه: نه، یه دفعه گاوه نشست روی زمین.

مدیر وبلاگ (زهرا) 

به آقای خوش غیرت گفتن زنت باز امروز با بنز امیر آقا رفت بیرون.
آقای خوش غیرت میگه: موندم که امیر آقا چند تا کارت سوِخت داره؟!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

به بنده خدا بی غیرت گفتن خانومتو دیدیم توو ماکسیمای یه مرد غریبه که صدو شصت - هفتاد تا میرفتن ...بنده خدا بی غیرت: این که چیزی نیست که ماکسیما بیشتر از اینا هم میره!!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

اولی: امان از دست این زنها! زنم تمام دارائی ام را برداشت و رفت.
دومی: خوش به حالت! زن من تمام دارائی ام رو برداشت و نرفت!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

زن: عزیزم! یادته روز خواستگاری وقتی ازت پرسیدم چرا می خوای با من ازدواج کنی، چی گفتی؟
شوهر: آره، خوب یادمه،

گفتم: می خواهم یک نفر را در زندگی خوشبخت کنم
.
زن: خوب، پس چی شد؟

شوهر: خوب، خوشبخت کردم دیگه
.
زن: کیو خوشبخت کردی؟

شوهر: همون بیچاره ای رو که ممکن بود با تو ازدواج کنه!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

قانون دوم نیوتن: عشق در پسر ها هرگز از بین نمی رود، بلکه از دختری به دختر دیگر انتقال می یابد!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

سه نفر می میرن، از یکی می پرسن به نظرت اینا می رن بهشت یا جهنم؟ می گه: اولی باید بره به بهشت، دومی باید بره به جهنم، سومی رو هم باید بفرستن توی طویله. می پرسند چرا؟می گه: اولی متأهل بوده، دنیا براش جهنم بوده، دومی مجرد بوده، دنیا براش بهشت بوده، سومی متأهل بوده، زنش مُرده... مرتیکه رفته دوباره زن گرفته!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

از پیرزنه می پرسن شوهرت بدیم یا بفرستیمت مکه؟ میگه ننه، مکه که فرار نمی کنه!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

بچه ها توی کلاس داشتند سر و صدا می کردند که ناظم میاد تو با عصبانیت میگه: اینجا طویله است؟ یکی از بچه ها می گه: نه آقا اشتباهی آمدید!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

از غضنفر می پرسن دانشگاه می ری؟ میگه: اگه بار بخوره همه جا می ریم... دانشگاه، انقلاب، میدون آزادی...

مدیر وبلاگ (زهرا) 

از غضنفر می پرسن نخست وزیر به انگلیسی چی می شه؟ می گه

First And Under

مدیر وبلاگ (زهرا) 

غضنفر توی جنگ بیسیم چی بوده. بیسیم می زنه می گه من 5000 نفر رو اسیر کردم. بیابد ببریدشون. بهش می گن خوب خودت بیارشون. می گه: آخه اینا نمی ذارن من بیام!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

غضنفر با دوستش با لگد می زدن تو شکم همدیگه. یکی از اونجا رد می شده می گه شما دو تا دردتون نمی گیره ؟ غضنفر می گه نه پوتین پامونه!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

از غضنفر می پرسن دوست داری چه جوری بمیری؟ می گه مثل پدربزرگم در خواب و آرامش. نه مثل مسافرهای اتوبوسش در ترس و وحشت!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

غضنفر با دوستش شطرنج بازی می کنه، شاه دق می کنه!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

از غضنفر می پرسن تو چرا ریش نداری؟ می گه من به مامانم رفتم!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

جاسم (بنده خدا خسیس) تو خواب می بینه به یه فقیر 1000 تومان داده. بلند می شه می گه: عجب کابوسی بود!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون رفته بود و در آنجا گرفتار قبیله زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند. وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی، گفت: زن های وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند چیزی را از آنها بخواهیم که نتوانند انجام بدهند. خواسته های دو دوستم را انجام دادند و آنها را کشتند. وقتی نوبت به من رسید به آنها گفتم: لطفا زشت ترین شما مرا بکشد!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

یک روز سه زن که سر یک چیز پیش پا افتاده دعوایشان شده بود در کلانتری با صدای بلند داد و بیداد راه انداخته بودند. طوری که کم مانده بود شیشه ها ترک بردارند. ظاهرا قصد ساکت شدن هم نداشتند. اما وقتی مامور پلیس به آنها گفت که اول کسی که بزرگ تر از دو نفر دیگر است، حرفش را بزند، همه آنها ساکت شدند!

مدیر وبلاگ (زهرا) 

یه غضنفر قبر کن بوده بعد یه روز داشته یه مرده هرو خاک می کرده که یهو مرده زنده میشه و همه فرار می کنن.بعد غضنفر با بیل می زنه تو سر طرف و یارو می میره! غضنفرداد می زنه: نترسید من کشتمش !

مدیر وبلاگ (زهرا) 

غضنفر همیشه لباس مشکی می پوشیده . دوستاش میگن چرا همیشه مشکی می پوشی ؟ غضنفر میگه : آخه من ختم روزگارم !

مدیر وبلاگ (زهرا) 

غضنفر اسم نویسی میکنه واسه موبایل … میگه : خدا کنه کنه نوکیا در بیاد !

مدیر وبلاگ (زهرا) 

به غضنفر میگن اگه دنیا رو بهت بدن چه کار میکنی میگه من فعلا می خوام ادامه تحصیل بدم !

 مدیر وبلاگ (زهرا)

به غضنفر میگن: شما چه جوری شخصیت خودتون را نشان میدهید؟ غضنفر میگه: با ارائه ی بلیط !

مدیر وبلاگ (زهرا) 

می خواستن که غضنفر رو شکنجه بدن ....میندازنش تو یه اتاق گرد بهش میگن برو گوشه اتاق بشین !

مدیر وبلاگ (زهرا) 

به غضن?ر میگن شما غضنفری ؟ میگه نه به خدا بیا بگرد !