وبلاگ :
خفن
يادداشت :
خفن(دختر ممنوع)
نظرات :
24
خصوصي ،
708
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
<
1
2
3
4
5
>>
>
+
jjjj
همسرم ميگفت : حتمن به حرفهاي خانم اشتري گوش دهيد. بادي به غبغب انداختم واحساس غرور کردم. احساس خوبي داشتم. يک خانه بازسازي شده درست مثل يک پايان نامه براي من بود. تمام زواياي خانه را طبق نظر من درست کردند. حتي به کابينت ساز طرح دادم. گاهي براي متوجه شدنشان بارها توضيح ميدادم. آنها ميگفتند نميشود. ومن ميگفتم من همين نميشود را ميخواهم. کابينتها درست شدند. طبق همان طرحي بود که گفته بودم. خانه را دوست داشتم. ياد آن آرکهايي افتادم که فرو ريختند و به آن خط کوفي فکر کردم که روي سقف حک شده بود.. براي بزرگتر ديده شدن فضاي هال وپذيرايي از حرکت دايره ومنحني استفاده کردم. از نور لامپ هالوژن هاي اطراف، نور پردازي خوبي به راه انداخته بودم. تا بحال اينقدر حس مفيد بودن نداشتم. انتخاب پرده به عهده او بود. از يک پرده خوشش آمده بود که باسبک و سليقه من همخواني نداشت. ازطرفي من معماري خوانده بودم و بايد خودم خرابي هاي اطراف را زيبا ميکردم چون زيبايي خانه باعث شده بودکه جزييات نادرست مشخص تر شود. درآخر مجبور شدم به پرده فروشي بروم. ميدانستم چه ميخواهم ولي قادر به بيانش نبودم. با همه متريالها آشنايي نداشتم ويک آماتور بودم.
اتاق، به سبک و نظر خودم رنگ شد. چندين بار رنگ عوض کرد. همسرم ميگفت : حتمن به حرفهاي خانم اشتري گوش دهيد. بادي به غبغب انداختم واحساس غرور کردم. احساس خوبي داشتم. يک خانه بازسازي شده درست مثل يک پايان نامه براي من بود. تمام زواياي خانه را طبق نظر من درست کردند. حتي به کابينت ساز طرح دادم. گاهي براي متوجه شدنشان بارها توضيح ميدادم. آنها ميگفتند نميشود. ومن ميگفتم من همين نميشود را ميخواهم. کابينتها درست شدند. طبق همان طرحي بود که گفته بودم. خانه را دوست داشتم. ياد آن آرکهايي افتادم که فرو ريختند و به آن خط کوفي فکر کردم که روي سقف حک شده بود.. براي بزرگتر ديده شدن فضاي هال وپذيرايي از حرکت دايره ومنحني استفاده کردم. از نور لامپ هالوژن هاي اطراف، نور پردازي خوبي به راه انداخته بودم. تا بحال اينقدر حس مفيد بودن
+
jjjj
همسرم ميگفت : حتمن به حرفهاي خانم اشتري گوش دهيد. بادي به غبغب انداختم واحساس غرور کردم. احساس خوبي داشتم. يک خانه بازسازي شده درست مثل يک پايان نامه براي من بود. تمام زواياي خانه را طبق نظر من درست کردند. حتي به کابينت ساز طرح دادم. گاهي براي متوجه شدنشان بارها توضيح ميدادم. آنها ميگفتند نميشود. ومن ميگفتم من همين نميشود را ميخواهم. کابينتها درست شدند. طبق همان طرحي بود که گفته بودم. خانه را دوست داشتم. ياد آن آرکهايي افتادم که فرو ريختند و به آن خط کوفي فکر کردم که روي سقف حک شده بود.. براي بزرگتر ديده شدن فضاي هال وپذيرايي از حرکت دايره ومنحني استفاده کردم. از نور لامپ هالوژن هاي اطراف، نور پردازي خوبي به راه انداخته بودم. تا بحال اينقدر حس مفيد بودن نداشتم. انتخاب پرده به عهده او بود. از يک پرده خوشش آمده بود که باسبک و سليقه من همخواني نداشت. ازطرفي من معماري خوانده بودم و بايد خودم خرابي هاي اطراف را زيبا ميکردم چون زيبايي خانه باعث شده بودکه جزييات نادرست مشخص تر شود. درآخر مجبور شدم به پرده فروشي بروم. ميدانستم چه ميخواهم ولي قادر به بيانش نبودم. با همه متريالها آشنايي نداشتم ويک آماتور بودم.
اتاق، به سبک و نظر خودم رنگ شد. چندين بار رنگ عوض کرد. همسرم ميگفت : حتمن به حرفهاي خانم اشتري گوش دهيد. بادي به غبغب انداختم واحساس غرور کردم. احساس خوبي داشتم. يک خانه بازسازي شده درست مثل يک پايان نامه براي من بود. تمام زواياي خانه را طبق نظر من درست کردند. حتي به کابينت ساز طرح دادم. گاهي براي متوجه شدنشان بارها توضيح ميدادم. آنها ميگفتند نميشود. ومن ميگفتم من همين نميشود را ميخواهم. کابينتها درست شدند. طبق همان طرحي بود که گفته بودم. خانه را دوست داشتم. ياد آن آرکهايي افتادم که فرو ريختند و به آن خط کوفي فکر کردم که روي سقف حک شده بود.. براي بزرگتر ديده شدن فضاي هال وپذيرايي از حرکت دايره ومنحني استفاده کردم. از نور لامپ هالوژن هاي اطراف، نور پردازي خوبي به راه انداخته بودم. تا بحال اينقدر حس مفيد
+
jjjj
همسرم ميگفت : حتمن به حرفهاي خانم اشتري گوش دهيد. بادي به غبغب انداختم واحساس غرور کردم. احساس خوبي داشتم. يک خانه بازسازي شده درست مثل يک پايان نامه براي من بود. تمام زواياي خانه را طبق نظر من درست کردند. حتي به کابينت ساز طرح دادم. گاهي براي متوجه شدنشان بارها توضيح ميدادم. آنها ميگفتند نميشود. ومن ميگفتم من همين نميشود را ميخواهم. کابينتها درست شدند. طبق همان طرحي بود که گفته بودم. خانه را دوست داشتم. ياد آن آرکهايي افتادم که فرو ريختند و به آن خط کوفي فکر کردم که روي سقف حک شده بود.. براي بزرگتر ديده شدن فضاي هال وپذيرايي از حرکت دايره ومنحني استفاده کردم. از نور لامپ هالوژن هاي اطراف، نور پردازي خوبي به راه انداخته بودم. تا بحال اينقدر حس مفيد بودن نداشتم. انتخاب پرده به عهده او بود. از يک پرده خوشش آمده بود که باسبک و سليقه من همخواني نداشت. ازطرفي من معماري خوانده بودم و بايد خودم خرابي هاي اطراف را زيبا ميکردم چون زيبايي خانه باعث شده بودکه جزييات نادرست مشخص تر شود. درآخر مجبور شدم به پرده فروشي بروم. ميدانستم چه ميخواهم ولي قادر به بيانش نبودم. با همه متريالها آشنايي نداشتم ويک آماتور بودم.
اتاق، به سبک و نظر خودم رنگ شد. چندين بار رنگ عوض کرد. همسرم ميگفت : حتمن به حرفهاي خانم اشتري گوش دهيد. بادي به غبغب انداختم واحساس غرور کردم. احساس خوبي داشتم. يک خانه بازسازي شده درست مثل يک پايان نامه براي من بود. تمام زواياي خانه را طبق نظر من درست کردند. حتي به کابينت ساز طرح دادم. گاهي براي متوجه شدنشان بارها توضيح ميدادم. آنها ميگفتند نميشود. ومن ميگفتم من همين نميشود را ميخواهم. کابينتها درست شدند. طبق همان طرحي بود که گفته بودم. خانه را دوست داشتم. ياد آن آرکهايي افتادم که فرو ريختند و به آن خط کوفي فکر کردم که روي سقف حک شده بود.. براي بزرگتر ديده شدن فضاي هال وپذيرايي از حرکت دايره ومنحني استفاده کردم. از نور لامپ هالوژن هاي اطراف، نور پردازي خوبي به راه انداخته بودم. تا بحال اينقدر حس مفيد بودن
+
jjjj
همسرم ميگفت : حتمن به حرفهاي خانم اشتري گوش دهيد. بادي به غبغب انداختم واحساس غرور کردم. احساس خوبي داشتم. يک خانه بازسازي شده درست مثل يک پايان نامه براي من بود. تمام زواياي خانه را طبق نظر من درست کردند. حتي به کابينت ساز طرح دادم. گاهي براي متوجه شدنشان بارها توضيح ميدادم. آنها ميگفتند نميشود. ومن ميگفتم من همين نميشود را ميخواهم. کابينتها درست شدند. طبق همان طرحي بود که گفته بودم. خانه را دوست داشتم. ياد آن آرکهايي افتادم که فرو ريختند و به آن خط کوفي فکر کردم که روي سقف حک شده بود.. براي بزرگتر ديده شدن فضاي هال وپذيرايي از حرکت دايره ومنحني استفاده کردم. از نور لامپ هالوژن هاي اطراف، نور پردازي خوبي به راه انداخته بودم. تا بحال اينقدر حس مفيد بودن نداشتم. انتخاب پرده به عهده او بود. از يک پرده خوشش آمده بود که باسبک و سليقه من همخواني نداشت. ازطرفي من معماري خوانده بودم و بايد خودم خرابي هاي اطراف را زيبا ميکردم چون زيبايي خانه باعث شده بودکه جزييات نادرست مشخص تر شود. درآخر مجبور شدم به پرده فروشي بروم. ميدانستم چه ميخواهم ولي قادر به بيانش نبودم. با همه متريالها آشنايي نداشتم ويک آماتور بودم.
اتاق، به سبک و نظر خودم رنگ شد. چندين بار رنگ عوض کرد. همسرم ميگفت : حتمن به حرفهاي خانم اشتري گوش دهيد. بادي به غبغب انداختم واحساس غرور کردم. احساس خوبي داشتم. يک خانه بازسازي شده درست مثل يک پايان نامه براي من بود. تمام زواياي خانه را طبق نظر من درست کردند. حتي به کابينت ساز طرح دادم. گاهي براي متوجه شدنشان بارها توضيح ميدادم. آنها ميگفتند نميشود. ومن ميگفتم من همين نميشود را ميخواهم. کابينتها درست شدند. طبق همان طرحي بود که گفته بودم. خانه را دوست داشتم. ياد آن آرکهايي افتادم که فرو ريختند و به آن خط کوفي فکر کردم که روي سقف حک شده بود.. براي بزرگتر ديده شدن فضاي هال وپذيرايي از حرکت دايره ومنحني استفاده کردم. از نور لامپ هالوژن هاي اطراف، نور پردازي خوبي به راه انداخته بودم. تا بحال اينقدر حس مفيد
+
jjjj
همسرم ميگفت : حتمن به حرفهاي خانم اشتري گوش دهيد. بادي به غبغب انداختم واحساس غرور کردم. احساس خوبي داشتم. يک خانه بازسازي شده درست مثل يک پايان نامه براي من بود. تمام زواياي خانه را طبق نظر من درست کردند. حتي به کابينت ساز طرح دادم. گاهي براي متوجه شدنشان بارها توضيح ميدادم. آنها ميگفتند نميشود. ومن ميگفتم من همين نميشود را ميخواهم. کابينتها درست شدند. طبق همان طرحي بود که گفته بودم. خانه را دوست داشتم. ياد آن آرکهايي افتادم که فرو ريختند و به آن خط کوفي فکر کردم که روي سقف حک شده بود.. براي بزرگتر ديده شدن فضاي هال وپذيرايي از حرکت دايره ومنحني استفاده کردم. از نور لامپ هالوژن هاي اطراف، نور پردازي خوبي به راه انداخته بودم. تا بحال اينقدر حس مفيد بودن نداشتم. انتخاب پرده به عهده او بود. از يک پرده خوشش آمده بود که باسبک و سليقه من همخواني نداشت. ازطرفي من معماري خوانده بودم و بايد خودم خرابي هاي اطراف را زيبا ميکردم چون زيبايي خانه باعث شده بودکه جزييات نادرست مشخص تر شود. درآخر مجبور شدم به پرده فروشي بروم. ميدانستم چه ميخواهم ولي قادر به بيانش نبودم. با همه متريالها آشنايي نداشتم ويک آماتور بودم.
اتاق، به سبک و نظر خودم رنگ شد. چندين بار رنگ عوض کرد. همسرم ميگفت : حتمن به حرفهاي خانم اشتري گوش دهيد. بادي به غبغب انداختم واحساس غرور کردم. احساس خوبي داشتم. يک خانه بازسازي شده درست مثل يک پايان نامه براي من بود. تمام زواياي خانه را طبق نظر من درست کردند. حتي به کابينت ساز طرح دادم. گاهي براي متوجه شدنشان بارها توضيح ميدادم. آنها ميگفتند نميشود. ومن ميگفتم من همين نميشود را ميخواهم. کابينتها درست شدند. طبق همان طرحي بود که گفته بودم. خانه را دوست داشتم. ياد آن آرکهايي افتادم که فرو ريختند و به آن خط کوفي فکر کردم که روي سقف حک شده بود.. براي بزرگتر ديده شدن فضاي هال وپذيرايي از حرکت دايره ومنحني استفاده کردم. از نور لامپ هالوژن هاي اطراف، نور پردازي خوبي به راه انداخته بودم. تا بحال اينقدر حس مفيد بودن نداشتم.
+
jjjj
همسرم ميگفت : حتمن به حرفهاي خانم اشتري گوش دهيد. بادي به غبغب انداختم واحساس غرور کردم. احساس خوبي داشتم. يک خانه بازسازي شده درست مثل يک پايان نامه براي من بود. تمام زواياي خانه را طبق نظر من درست کردند. حتي به کابينت ساز طرح دادم. گاهي براي متوجه شدنشان بارها توضيح ميدادم. آنها ميگفتند نميشود. ومن ميگفتم من همين نميشود را ميخواهم. کابينتها درست شدند. طبق همان طرحي بود که گفته بودم. خانه را دوست داشتم. ياد آن آرکهايي افتادم که فرو ريختند و به آن خط کوفي فکر کردم که روي سقف حک شده بود.. براي بزرگتر ديده شدن فضاي هال وپذيرايي از حرکت دايره ومنحني استفاده کردم. از نور لامپ هالوژن هاي اطراف، نور پردازي خوبي به راه انداخته بودم. تا بحال اينقدر حس مفيد بودن نداشتم. انتخاب پرده به عهده او بود. از يک پرده خوشش آمده بود که باسبک و سليقه من همخواني نداشت. ازطرفي من معماري خوانده بودم و بايد خودم خرابي هاي اطراف را زيبا ميکردم چون زيبايي خانه باعث شده بودکه جزييات نادرست مشخص تر شود. درآخر مجبور شدم به پرده فروشي بروم. ميدانستم چه ميخواهم ولي قادر به بيانش نبودم. با همه متريالها آشنايي نداشتم ويک آماتور بودم.
اتاق، به سبک و نظر خودم رنگ شد. چندين بار رنگ عوض کرد. همسرم ميگفت : حتمن به حرفهاي خانم اشتري گوش دهيد. بادي به غبغب انداختم واحساس غرور کردم. احساس خوبي داشتم. يک خانه بازسازي شده درست مثل يک پايان نامه براي من بود. تمام زواياي خانه را طبق نظر من درست کردند. حتي به کابينت ساز طرح دادم. گاهي براي متوجه شدنشان بارها توضيح ميدادم. آنها ميگفتند نميشود. ومن ميگفتم من همين نميشود را ميخواهم. کابينتها درست شدند. طبق همان طرحي بود که گفته بودم. خانه را دوست داشتم. ياد آن آرکهايي افتادم که فرو ريختند و به آن خط کوفي فکر کردم که روي سقف حک شده بود.. براي بزرگتر ديده شدن فضاي هال وپذيرايي از حرکت دايره ومنحني استفاده کردم. از نور لامپ هالوژن هاي اطراف، نور پردازي خوبي به راه انداخته بودم. تا بحال اينقدر حس مفيد بودن
+
ارمان
سلام بي دوطرفه از اصفهان و شهرضا ميخام 09393055491
+
احسان
سافت هستم 50ساله اهل لب وليس وبوس وساک بغل وعشق وحال وماليدن از طر فاي
آذربايجان کسي هست
+
به ابراهيم
سلام سنبالام اطراف اصفهان کجايي ببينيم همديگه را سيمين زاينده رود مسيرت هس سايزت ؟
+
ابراهيم
سلام يه فاعل يا دوطرفه بياد از اصفهان 09139095336 سن بالابياد
+
ابراهيم
سلام يه فاعل يا دوطرفه بياد از اصفهان سن بالا باشه09139095336
+
امين کرج
سلام امين کرج.45سالمه.دنبال يک ماساژوره درشت اندامه هيکلي ام.که اندامش سکسي باشه وماساژوخوب بلدباشه.فقط هم ازکرج.فقط ازکرج..09363991096.فقط ماساژوره درشت اندام وهيکلي که اندامشم سکسيه سکسي باشه.فقط وفقط ازکرج تماس بگيرين.
+
خسام
شمال چالوس عباس اباد کسي هست برا دوستي
جا دارم خودم
+
احسان
سلام سافت هستم 50ساله اهل لب وليس وبوس وساک بغل وعشق وحال وماليدن از طرفاي آذربايجان کسي هست
+
رابي
سن بالا40وراننده سنگين به سمت شمال ميان درخدمتم بارمز خودموعشقي 09055625908
<
1
2
3
4
5
>>
>