سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خفن

صفحه خانگی پارسی یار درباره

هوس کـــــــــــــــــــــــــرده ام

    نظر

هوس کـــــــــــــــــــــــــرده ام

 



هــوس کــرده ام


کـــه تـــو بـاشـــی


مـــن بـــاشـم


و هیچـکـس نبـاشـــد


آنگـــاه


داغتـــریـن آغــــوش هـــا را از تنـتــــ


و شیـریـــن تـریــن بــوســـه هـــا را از لبـــانتــــ


بیـــرون بکشـــم


بــه تـلـــافـی تمـــامـ ِ روزهــایـــی کـــه میخــــواهمتــــ


و نیسـتـــی ...

عشق واقعی

 

 

 

عشق واقعی هیچوقت نمی میره

این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره

"عشق خام و ناقص میگه:
" من دوستت دارم " چون بهت نیاز دارم

 

 
  

 

 

صـدای تـپـش قلبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مـن نـیـسـتــــ این
صـدای بــی خـیـال دویـدن تـوسـتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
?ہ بــی مـحـابـا در سـیـنـہ امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پـرسـہ می زنی
بی انـصافــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 


سیلی روی قلب

    نظر

پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که

 
نابودت میکنم ! به زمین و زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی!

زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و........ خلاصه فریاد میزدم

یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمیرسید هی میپرید بالا و
 
میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید.... 

منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی به این بچه ی

مزاحم نگفتم !

اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون
و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد
بگیرین مزاحم دیگران نشین و....

طفلی دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت
شدم ! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم ، اومد جلو و با ترس گفت :

آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونور خیابونه گل میفروشه!

این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل
بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره...

من دیگه واقعا نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته چی میگه؟!

حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم!

کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود ، توان بیان رو ازم گرفته بود!

و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!
 
یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر
 
استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

تا اومدم چیزی بگم ، فرشته ی کوچولو ، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد!

حتی بهم آدامس هم نفروخت!

هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبم مونده ! چه قدرتمند بود!!!

مواظب باشید با کی درگیر میشید!

رمضان

 

کاش در این رمضان لایق دیدار شوم

سحری با نظر لطف تو بیدار شوم

کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان
تا که همسفره تو لحظه افطار شوم








 



4e885417b3505bb3a9d86e1e730f3f06-425

 
کاش در این رمضان لایق دیدار شوم
سحری با نظر لطف تو بیدار شوم

کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان
تا که همسفره تو لحظه افطار شوم

بخونین بهتره

حضرت امیرالمؤمنین امام علی (صلوات الله علیه) فرمودند:


- ان فاطمة‌ بنت رسول اللّه لم تزل مظلومة‌ من حقها ممنوعة‌ و عن میراثها مدفوعة‌ لم تحفظ فیها وصیة‌ رسول اللّه و لا رعی فیها حقه و لا حق اللّه عز و جل وکفی باللّه حاکما و من الظالمین منتقما.

-فاطمه دختر پیامبر همواره مظلوم بود، از حق خود و ارث پدر محروم گردید، درباره او به توصیه پیامبر عمل نشد و حق پیامبر و خدای بزرگ نسبت به فاطمه مراعات نشد؛ خدا به عنوان داور و انتقام گیرنده از ستمگران کافی است.


* امالی شیخ طوسی، ص155

 


حضرت زهرا (صلوات الله علیها) فرمودند:


- بشر فی وجه المؤمن یوجب لصاحبه الجنّه.

- خوشرویى هنگام روبه رو شدن با مؤمن، بهشت را بر فرد خوشرو واجب میکند.


* بحارالانوار، ج75، ص401


حضرت امیرالمؤمنین امام علی (صلوات الله علیه) فرمودند:


- اشرف الغنى ترک المنى.

-بهترین توانگرى، ترک آرزوهاست.


* نهج البلاغه، حکمت 34

 


امام جعفر صادق (صلوات الله علیه) فرمودند:


- ازرَعوا و اغرسوا و الله ما عمل النّاس عملا اجلّ و لا أطیب منه.

- کشت کنید و درخت بنشانید؛ به خدا قسم آدمیان کارى برتر و پاک‏ تر از این نکرده‏ اند.


* بحارالانوار، ج103، ص6


امام جواد الائمّه (صلوات الله علیه) فرمودند:


- من زار عمّتى بقم فله الجنّه.

- هر که عمّه ‏ام را در قم زیارت کند از اهـل بهشت است.


* سفینه البحار، ج2، ص376


- من لم یشکر المنعمَ من المخلوقین لم یشکرِ اللّه‏ عزّ و جلّ.

- هرکه در قبال خوبى مردم تشکر نکند، از خداوند عزّ و جلّ هم تشکّر نکرده است.


* عیون اخبارالرّضا (علیه السّلام)، ج2، ص24

 


داستان میوه

    نظر

 

در صحرا میوه کم بود . خداوند یکی از پیامبران را فراخواند و گفت : هر کس در روز تنها می تواند یک میوه بخورد .

این قانون نسل ها برقرار بود و محیط زیست آن منطقه حفظ شد . دانه های میوه بر زمین افتاد و درختان جدید رویید .

مدتی بعد ،‌ آن جا منطقه ی حاصل خیزی شد و حسادت شهر های اطراف را بر انگیخت . اما هنوز هم مردم هر روز فقط یک میوه می خوردند و به دستوری که پیامبر باستانی به اجدادشان داده بود ، وفادار بودند .اما علاوه بر آن نمی گذاشتند اهالی شهر ها و روستا های همسایه هم از میوه ها استفاده کنند . این فقط باعث می شد که میوه ها روی زمین بریزند و بپوسند . خداوند پیامبر دیگری را فراخواند و گفت: بگذارید هرچه میوه می خواهند بخورند و میوه ها را با همسایگان خود قسمت کنند.

پیامبر با پیام تازه به شهر آمد . اما سنگسارش کردند ، چرا که آن رسم قدیمی ، در جسم و روح مردم ریشه دوانیده بود و نمی شد راحت تغییرش داد ...

کم کم جوانان آن منطقه از خود می پرسیدند این رسم بدوی از کجا آ مده ؟ اما نمی شد رسوم بسیار کهن را زیر سؤال برد ، بنابراین تصمیم گرفتند مذهب شان را رها کنند . بدین ترتیب ، می توانستند هر چه می خواهند ، بخورند و بقیه را به نیازمندان بدهد . تنها کسانی که خود را قدیس می دانستند ، به آیین قدیمی وفادار ماندند ...

اما در حقیقت ، آن ها نمی فهمیدند که دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر کنند...!